خیال دخترانه (قسمت اول)

هوای بهاری هر کسی را به وجد می اورد و جان می دهد برای قدم زدن ، بوی خوب شکوفه های نارنج که بر روی جاده در حال افتاب گرفتن هستند بهار را از تمام فصل ها متفاوت می کند . پسربچه های شیطونی را می بینم که در وسط جاده ای که ماشین تک و توک شاید از ان عبور کند مشقول بازی هستند ، اما همه چیز یکهو رنگ زیبایی را از چشمانم درید ، زمانی که دختر بچهای با حسرت در تراس خانه شان تنها می توانست بازی پسران کوچک را ببیند و نمی توانست به جمع ان ها ملحق شود .

نگاه کردن به او قلبم را شکست مادرش هم برای لحظاتی در پشت او ایستاده بود از حس و حال مادر معلوم بود که او هم این لحظات را تجربه کرده است شاید این صحنه حتی بعد از گذشت چند روز هنوز از ذهنم پاک نشده است انگار بر روی روح و روانم این صحنه را به نقاشی کشیده اند کسی نمرد زخمی نشد کشته نشد اما من قلب شکسته شده دخترکوچولو  را دیدم شنیدم و حس کرم و این روح و روانم را آزار می دهد .

زمانی که معلوم شد خواهرزاده ام دختر است همه لبخند های ملیحی زدند من از صمیم قلب خوشحال بودم در واقع همه خوشحال بودند اما قفل های قول پیکری که او در جلوی راحش هست و باید ان ها را بشکند کمی باعث ایجاد استرس و ناراحتی می شد 

بین ببر نر و ماده فرقی در قدرت وجود ندارد چرا که ان دو با هم به شکار می روند البته که تفاوتی بین انسان و حیوان وجود دارد اما حجاب زنان و مردان باعث می شود تا ان ها بتوانند با هم به سمت کار و تلاش حرکت کنند حال بعضی وقت ها انسان ها فراتر از دینمان به سنت ها غلطمان و قدرت طلبی های یک جنس، جنسی دیگر را محدود به انجام کار های می کنند و ان را تقصیر دین اسلام و سایر ادیان می اندازند .

پایان وجود ندارد ، یک دونده حتی اگر از خط پایان عبور کند باز می تواند بدود !!!